جانان من
خواستم از تو بگویم زبانم از شدت مهربانیات به لکنت افتاد…
خواستم برایت شعری از جنس نور بسرایم قلمم خجالت زدهی الطاف کریمانهات شد…
خواستم دل آتش گرفتهام را به جذبه نگاه جذابت بسپارم که دریافتم از آن دل خاکستری بیش برجا نمانده…
خواستم درد فراقت را به تصویر کشم و از غم هجرانت هجاهجا گریه سر دهم که ناگاه نگریستم و خویشتن خویش را در آغوش مهربانت یافتم…
و اینک در پی هجرانی سخت و نافرجام، سر سپردم بر قدمهای نورانیات ای حضرت عشق…
هر چه بیشتر در مسیر تو گام برداشتم، بیشتر در دریای بیکران عشقت غرق شدم. هر نگاه و لبخندت، مرهمی بود بر زخمهای کهنه دلم.
حال، در این سرسپردگی و عشق، آرامش را یافتهام، زیرا دانستم که در آغوش مهربان تو، هر سختی و تلخی، شیرین میگردد.
تو ای جانان، مقصد نهایی سفرهای دلتنگی و آرزوی منی، و من، همچون پروانهای شیدا، گرد شعله وجودت میگردم.
در پرتو محبت تو، تمام دردهایم رنگ باخته و جایی برای غم باقی نمیماند.
ای حضرت عشق، تو نجاتبخش و امید قلب خستهام هستی مرا دریاب…
#دلتنگ_حرم