«پنجره ای رو به بهشت»
«پنجره ای رو به بهشت»
اتاقک وسط باغ که پنجره کوچکش دل مهربان باغبان با معرفت را به میهمانی بهشت خدا میبرد. گویی نگاه خسته و معنادارش از لابلای برگهای پرپشت درختهای زردآلو، باغ زیبای بهشتی را به تماشا نشسته است و دستهای گرمی که برایش از آن باغچه گل رز قرمز هدیه میآورد.
به عادت هر روزهاش منتظر نشسته تا معشوق زیبارویش با لبی خندان سفره رنگین و صمیمانه را بگشاید و روح و جسم باغبان را به نگاه لطیف و غذای لذیذ میهمان کند. چه زیباست این عادت که تکرارش، ملالآور نیست و حلاوتش صفابخش رنج انتظار است.
بادی ملایم از میان برگهای زردآلو میگذرد و بوی عطر گلهای سرخ را در جان باغبان به نرمی مینشاند
دست به سفره رنگین ساده میبرد تا با لقمهای عشق را به جان خویش پرتو افشان کند که بهناگاه شادی دریایی نهفته در چشمانش، به غم عمیق شفقگونه بارانی میگراید؛ آنگاه که در کنار سفره کوچکش فقط یاد و خاطر او را مییابد…
#دلتنگ_یار